جذابیت زندگی این است که هیچ کس در آن به استادی نخواهد رسید.
زندگی همیشه بزرگتر و پیچیده تر از همه ما تجلی می کند و مدام درس تازه ای به حاضران می دهد تا یاد آوری کند آنچه آموخته اید، متعلق به دیروز بوده است
و
امروز اتفاقات از جنس دیگری هستند.
جذابیت زندگی این است که هیچ کس در آن به استادی نخواهد رسید.
زندگی همیشه بزرگتر و پیچیده تر از همه ما تجلی می کند و مدام درس تازه ای به حاضران می دهد تا یاد آوری کند آنچه آموخته اید، متعلق به دیروز بوده است
و
امروز اتفاقات از جنس دیگری هستند.
فیلیپس کرازبی (1926-2001)
38سال سابقه در بهبود کیفیت
برنامه کیفیت پیاه شده توسط کرازبی در شرکتIIT توانست در یک سال 720 میلیون دلار صرفه جویی کند. درباره شرکت آی تی تی اینجا کلیک کنید
چهار اصل اساسی مدیریت کیفیت از دیدگاه کرازبی
ایدئولوژی (به انگلیسی: Ideology) از جمله اصطلاحات و واژههایی است که در طول زمان، مفهوم و بار معنایی آن دچار دگرگونیهای فراوانی شده است.
هنوز هم توافق قابلملاحظهای روی معنا و مفهوم ایدئولوژی وجود ندارد و متفکران و نویسندگان مختلف، تعاریف متفاوتی را برای این واژه در نظر میگیرند.
میتوان گفت سادهترین معنای ایدئولوژی همان چیزی است که از ترکیب دو واژهی idea (ایده و فکر) و logos (سیستم و مجموعه) به ذهن میرسد: سیستمی از ایدهها و افکار.
برخلاف معنایی که این روزها از واژههایی مانند ایدئولوژی و مکتب در ذهن ماست، برای نخستین بار استفاده از واژهی ایدئولوژی توسط ماتریالیستهایی مانند دو تراسی (Antoine Destutt de Tracy) در عصر روشنگری رواج یافته است (+).
ایدئولوژیست هم، از واژههای همان دوران است و به کسانی اشاره میکند که ایدهپرداز و نظریهپرداز بودند و نسبت به بسیاری از علوم گذشته – که بر فرضِ ماهیتِ متافیزیکی انسان استوار بود – نقدهای جدی داشتند.
ایدئولوژیستها که خود را متخصص بررسی افکار و ایدهها میدانستند و ضمناً معتقد بودند ایدهها، حاصل دریافتهای فیزیکی انسان است، تقریباً هر بحث متافیزیکی را تحت عنوان اوهام و تعصبات طبقهبندی میکردند (جالب است که امروز، این تعصب است که معمولاً برچسب ایدئولوژی میخورد و از همین مسئله، میتوان تحول معنای این واژه را به خوبی درک کرد).
بررسی فراز و فرود رابطهی ناپلئون با ایدئولوژیستها، یکی از موضوعات جذاب و آموزنده در آن مقطع تاریخی است.
امروز ایدئولوژی نسبت چندانی با آن کاربرد اولیه ندارد و آنچه ما از واژهی ایدئولوژی میشناسیم، بیشتر به مفهومی که کارل مارکس از آن مد نظر داشت نزدیک است.
مارکس تعریف دقیقی از واژهی ایدئولوژی نداشت و ایدئولوژی را به معنای عام و با بارِ معنایی منفی بهکار میبرد. او وقتی از ایدئولوژی و ایدئولوژیستها حرف میزد، معمولاً به مخالفان فکری و تفکرهای سیاسی رقیب خود اشاره داشت.
مارکس ایدئولوژی را با آگاهی دروغین و غیرواقعی، مترادف میدانست و حرفها و دیدگاههای خود و همفکرانش را حقیقت و آگاهی راستین در نظر میگرفت.
حتماً برایش جالب خواهد بود اگر بداند امروز، به عنوان یکی از نخستین مثالهای ایدئولوژی در دنیا، به سراغ او و پیروانش میروند.
تعریفی که مایکل فریدن (Michael Freeden) در دائرهالمعارف فلسفهی روتلج ارائه کرده را میتوان به عنوان تعریفی نسبتاً ساده از مفهوم ایدئولوژی در نظر گرفت:
«ایدئولوژی مجموعهای آگاهانه یا ناآگاهانه از افکار، باورها و نگرشهاست که برداشتها و سوءبرداشتهای ما را از جهان سیاسی و اجتماعی شکل میدهد. ایدئولوژی بر روی قضاوتها، رفتارها، تصمیمها و توصیهها تأثیر میگذارد.»
در ویکی پدیای فارسی به نقل از فرهنگ واژههای مصوب فرهنگستان به این نکته اشاره شده که ایدئولوژیو مرام را میتوان مترادف در نظر گرفت. با این حال، با توجه به توضیحات و تعریفهایی که در بالا ذکر شد، به نظر میرسد برابر فرض کردن این دو واژه، دقیق نباشد.
داریوش آشوری نیز در کتاب فرهنگ علوم انسانی خود ترجیح داده است همان واژهی ایدئولوژی را به عنوان معادل کلمهی Ideology در نظر بگیرد.
موضوع تاثیر شبکه های اجتماعی روی هوش و شعور را واقعا دوست دارم . خودم شخصا بسیاری از اوقات به تاثیر فضای مجازی در زندگی واقعی فکر کردم. قسمتی از آنچه که برای خودم نوشته ام:
به این فکر می کنم که حضور در دنیای مجازی و بودن با کسانی که گاه هیچ چیز از شخصیت واقعی آنها نمی دانی چقدر می تواند در ما احساس آرامش و رضایت ایجاد کند؟
چه تعداد از این افرادی که به طور عام “دوست ” خطاب میشوند به معنای واقعی کلمه “دوست” هستند؟
این روزها قسمت زیادی از مردم وقت خود را در فضایی سپری می کنند مملو از صحبتهای اخلاقی و زیبا که به کار بردن حتی یکی از این نصیحت ها در زندگی واقعی می تواند روزهای آینده را به گونه ای دیگر رقم بزند.
اما بودن در فضای مجازی برای بسیاری از ما، فرصتی است برای اینکه بتوانیم خود را آنطور که می خواهیم به نمایش بگذاریم نه آن چه که واقعا هستیم. می توان به راحتی ، با نوشتن چند جمله و نقل قول زیبا از دیگران یا به اشتراک گذاشتن تعدادی عکس، ژست انسان دوستانه به خود به گرفت و تمام کاستی های شخصیتی خود را جبران کرد.
در فضای مجازی هیچ کس نمی داند:
کسی که از حضور در بنیادهای خیریه و کمک به بیماران خاص و … صحبت می کند، در دنیای واقعی چقدر به این انسانها فکر میکند یا مردی که از یک هفته قبل ، روز زن را به تمام بانوان هموطنش تبریک می گوید و دم از برابری حقوق زن و مرد میزند، در خانه خود با همسرش چه رفتاری دارد؟
در واقع، چیزی که اتفاق می افتد این است که افراد تنها نیمه روشن شخصیت خود را به نمایش می گذارند و شاید سهولت این امر، نیاز به تلاش برای از بین بردن تاریکی ها را در ما کم رنگ می کند….
در این دو کلیپ کوتاه، به مطالبی مانند کارآفرینی به انگیزهی فرار از کار قبلی و نه با انگیزهی ایجاد ارزش و همچنین محدودیت ظرفیت ما در مدیریت نیروی انسانی و شوق و باور به ایدهی کسب و کار اشاره شده است.
لینک ورود به سایت محمدرضا شعبانعلی
از سال ۸۰ که مدرک لیسانسم را با معدلی بالا، از دانشگاه صنعتی شریف گرفتم تا سال ۱۳۸۴ باید دائماً جواب دوستانم را میدادم که چرا فوق لیسانس نمیگیری. دو باری هم کنکور شرکت کردم و با رتبه خوب در دانشگاه خودم قبول شدم اما نرفتم. سال ۸۶ که کارشناسی ارشد مدیریت را از دانشگاه شریف گرفتم (با رتبه و معدل بالا) باز تا امروز، دوستان زیادی می پرسند که چرا ادامه تحصیل نمیدهی و دکترا نمیگیری…
پراکنده در جاهای مختلف جواب داده ام. اما گفتم یک پاسخ تفصیلی اینجا بنویسم…
مقدمه اول:
یک واقعیت وجود دارد. نباید نظام آموزشی، به مسیر رشد و پرورش ما جهت بدهد، این ما هستیم که مسیر رشد خود را انتخاب و ترسیم میکنیم.
شاید سالها بعد، علاوه بر دکترا و پست دکترا، پست پست دکترا، پست پست پست دکترا و … هم در دانشگاه ها شکل گرفت. یعنی ما دیگر باید زندگی خود را تعطیل کنیم و تا دم مرگ به در دانشگاهها دخیل ببندیم؟
هر درجه تحصیلی معنا و مفهوم و کارکردی دارد.
اجازه بدهید که اول در مورد کارشناسی بگوییم.
خود کارشناسی یکی از ترجمه های غلط و طنز آمیز است. کارشناس کسی است که سالها تخصص و تجربه دارد. ما هر کسی که چهار سال در دانشگاه میچرخد و غذای ارزان میخورد و روی صندلی های سفت دانشگاه، مینشیند و اس ام اس بازی میکند و با تقلب در پایان ترم نمره ای می آورد، کارشناس مینامیم!
لیسانس واژه متفاوتی است. لیسانس یعنی مجوز. چیزی مثل جواز کسب!
من وقتی لیسانس مهندسی مکانیک گرفتم، یعنی میتوانم و مجازم با این دانش، امرار معاش کرده و حق دارم در مورد آن حوزه، تا حد دانشم اظهار نظر کنم.
من باید چند سال در آن حوزه کار کنم تا به یک «کارشناس» به معنای واقعی کلمه تبدیل شوم.
به همین دلیل، در عمده کشورهای دنیا، مردم رشته لیسانس خود را با نگرشی به بازار کار و نیازهای روز جامعه، انتخاب می کنند.
فوق لیسانس یا کارشناسی ارشد، برای کسانی است که میخواهند در یک حوزه خاص عمیقتر شوند. عموماً وقتی معنی پیدا میکند که کسی لیسانس خوانده و مدتی در آن حوزه کار کرده و سپس تصمیم میگیرد به دانش خودش در آن حوزه عمق دهد.
مثلاً من مکانیک خوانده ام، سالها در صنعت کار میکنم، میبینم حوزه کنترل و اتوماسیون حوزه جذابی است که دانش من در آن محدود است. به دانشگاه برمیگردم تا دانش خودم را در آن حوزه خاص ارتقاء دهم. طبیعی است کسی میتواند این مقطع را به پایان ببرد که معلومات خود را در حوزه ای با رعایت روش شناسی علمی، به نتایجی کاربردی تبدیل کرده و گزارشی از این فعالیت (تحت عنوان تز یا مقاله) ارائه نماید
دکترا برای کسانی است که رسالت خود را تولید علم و پیشبرد مرز دانش جهان در یک حوزه تخصصی می دانند.
مقدمه دوم:
اما در ایران تعریف متفاوتی در ذهن مردم است. همه فکر میکنند تا جایی که وقت و استعداد دارند باید این مقاطع را درست یکی پس از دیگری ادامه دهند!
کارکرد اصلی هم، نه دغدغه توسعه دانش و مهارت فردی است و نه پیشرفت علم. عمدتاً یک عنوان است.
این را از اینجا میفهمم که میبینم برخی دوستانم در دوره دکترا، درد دل میکنند که باید هر هفته یک مقاله بخوانند! این خود نشان میدهد که مقاله خواندن، یک «درد» است نه «غذایی برای یک روح گرسنه علم».
اما حالا دلایل من:
– ما در شرایط امروز کشور، در عمده رشته ها – نمیگویم همه. میگویم عمده – مصرف کننده دانش تولیدی جهان هستیم یا اگر هم نیستیم بی دلیل دست به تولید دانش زده ایم (فقط برای حفظ پرستیژ کشور و رتبه های علمی). ما هنوز یک مصرف کننده صحیح هم نیستیم. به همین دلیل مدرک کارشناسی هم، زیادتر از نیازمان است.
شاید به همین دلیل مسئولان امر، ده ها واحد درس عمومی را به مجموعه دروس دانشگاهی افزوده اند تا این چهار سال به هر حال به شکلی پر شود!
من کارخانه های بنز و بی ام و و برخی از برترین صنایع دنیا را از نزدیک میشناسم و بارها بازدید کرده ام. مرکز طراحی آنها پر از کسانی است که لیسانس (یا به قول آنها دیپلم مهندسی) دارند و یکی دو نفر دکتر هم برای پرستیژ به مدیریت برخی واحدها منصوب شده اند. من نمیفهمم اگر تولید بنز با لیسانس ممکن است چرا داشتن انبوهی فوق لیسانس و دکترا، به مونتاژ پژو منجر شده است!
– در بسیاری از حوزه ها ما هنوز Generalist هم نداریم پس چرا باید به دنبال Specialist برویم.
در رشته خودم عرض میکنم. وقتی هنوز در بسیاری از رشته های دانشگاهی ما، هنوز «ارتباطات و مذاکره» را به عنوان یک درس ارائه میدهند و این دو حوزه کاملاً تخصصی از هم تفکیک نشده اند، بیشتر شبیه شوخی خواهد بود که من بروم دکترا بگیرم و مثلاً به طور خاص در خصوص
«تفاوتهای الگوهای مذاکره درونسازمانی بین زنان و مردان با سن ۳۰ تا ۴۰ سال در مشاغل خصوصی و بنگاه های کوچک و متوسط در کلانشهر های ایران»
تز بنویسم!!!!
شاید بعد از نوشتن این تز، به من به جای «مهندس شعبانعلی» بگویند «دکتر شعبانعلی». اما من هر بار که دکتر صدایم کنند فکر میکنم دارند مسخره ام میکنند! شاید آنها نفهمند چه میگویند اما من که میدانم معنی دکتر چیست…
– شاید یکی از کارکردهای مدرک دکترا، تدریس در دانشگاه ها باشد. اما واقعیت این است که هدف من بزرگتر از تدریس دانشگاهی است. من در حال آموزش به مدیران اقتصادی کشور هستم و فکر میکنم آموزش امروز آنان، فوریت بیشتری دارد تا آموزش جوانان فردا. اگر فردا اقتصاد کشورم، مثل امروز باشد، جوانان کشور شغلی نخواهند داشت تا بتوانند از آموخته های دانشگاهی خود استفاده کنند…
– تجربه امروز ایران و جهان نشان داده که بزرگترین تغییرات اقتصادی و مدیریتی و صنعتی جهان را نه دانشگاهیان نظریه پرداز، بلکه صنعتگران عملگرا ایجاد کرده اند. انتخاب با ماست که در زمره کدام گروه باشیم اما من گروه دوم را ترجیح میدهم.
– مبحث هزینه فرصت نیز بحث مهمی است که همیشه به آن اشاره کرده ام. وقتی من میتوانم به جای ۵۰۰۰ ساعت وقت گذاشتن و اخذ مدرک دکترا (با هدف اینکه عنوانی به القابم اضافه شود) ۲ یا ۳ کتاب ارزشمند تألیف کنم که برای ده ها هزار نفر از هم وطنانم مفید فایده واقع شود، خیانت به جامعه است که عنوان و لقب خودم را به نیاز مردم جامعه ام ترجیح دهم.
خلاصه اینکه به نظر من، نیاز امروز جامعه من مدرک نیست. بلکه ما نیازمند دانشمندانی عملگرا و مطالعه محور هستیم که علم روز دنیا را بیاموزند و آن را همچون لباسی بر قامت فرهنگ و جامعه ما بدوزند و ما را از این عریانی که گرفتار آنیم نجات دهند. ادامه تحصیل در دانشگاه، یکی از روشهای علم آموزی و دانش اندوزی است که ۱۵ سال فعالیت دانشگاهی و صنعتی در ایران و جهان، به من به تجربه ثابت کرده که برای ایران امروز، اگر هم یکی از روشهاست قطعاً بهترین روش نیست.
من ضمن احترام به همه دوستان عزیزم که در دانشگاهها در خدمتشان هستم، احساس میکنم کار کردن با مدرک دکترا در بسیاری از رشته ها در شرکتهای ایرانی مانند به دست داشتن ساعت رولکس برای کسی است که در پرداخت هزینه تخم مرغ شام خود هم دچار بحران است…
یا شبیه پرتاب کردن ماهواره به سمت آسمان، در شرایطی که هواپیماها به سمت زمین سقوط میکنند.
یا شبیه مطالعه بر روی فن آوری نانو، در کشوری که خط کش ها در ابعاد سانتی متر هم درست اندازه نمیگیرند.
یا شبیه…