من بودم و دوش، آن بتِ بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیثِ ما به پایان نرسید
شب را چه گنه، حدیثِ ما بود دراز



حرف های بی سر و ته ...
امروز هم روز خوبی که انتظارشو داشتم نبود من همیشه سعی می کنم با مشکلات بجنگم اونقدری که بتونم نتیجه خوب و مطلوبی بگیرم ...
من خودم صنعتی هستم و تجربه های زیادی رو به نسبت سنم دیدم الخصوص وقتی شاگرد متمم باشم و استادم محمدرضا شعبانعلی ،سید احمد شمس العلما و احمد خنیفر باشه...
 به نظر این مهندس هایی !! که صنعتی هستند باید سعی کنیم بهشون آزادی بدیم مثلا یکی دوبار بعنوان جانشین ریس کارگاه یا کارخانه منتصبشون کرد که یه کم غرورشون بریزه بخدا اسیر شدیم از دستشون وگرنه در آینده هم خودشون هم سیستم به درسر می افته البته اینم بگم یکی که از دانشگاه فارغ التحصیل شد به نظرمن باید یکم تجربه اجرایی پروژه از نزدیک داشته باشه که سختی ها رو ببینه و لمس کنه،که بعد هم برا خودش هم برا سیستم خیلی خوب و مفیده غیر این باشه اون مهندس یه کم ناز می کنه اگه هم قدرت بهش بدن جز بدبختی هیچی نداره تقصیری هم نداره چون غرور داره و این غرور باید بالاخره تخلیه بشه و نهایتا اگه اهل پیشرفت باشه و آدم منطقی باشه براش یه تجربه می شه و در آینده درست می شه ولی وای بحال همکارش
من که خسته شدم مهندس های بی تجربه  زیاد می بینم که غرور دارن اما خب چاره ای نیست که فعلا باید  تحمل کنم  تا اینکه ایشالا یه شغل مناسب پیدا بشه و نجات پیدا کنم اسیر شدم بخدا ولی خوبه برا من همینا هم تجربه هست ...